گاهی اوقات از زن بودن خسته می شوم به خصوص زمانی که با مقاومت زنان اطرافم در برابر زنان سنت شکن مواجه می شوم.در چنین شرایطی تنها به وجود معدود زنان دور و برم دلخوش می کنم که به رغم تمام مخاطرات سنت شکنی می کنند تا ثابت کنند که وجود دارند و هنوز حق خود می دانند که از آرزوهایشان حرف بزنند و اجازه نمی دهند مسوولیت های زندگی آنها را از حقوق انسانی محروم کند.آنها برای خود حق نفس کشیدن در خانه و جامعه را قایل هستند.می دانند در قبال همسر و فرزندان داری چه حقوق و وظایفی هستند و آنها نیز متقابلا چه حقوق و وظایفی را بر عهده دارند.این دسته از زنان دیگر نمی خواهند تنها به عنوان یک همسر و مادر فداکار که همیشه لقمه از دهان خود می گیرد تا شوهر و فرزندانش سیر شوندایفای نقش کنند .آنها خود را یک انسان می دانند با همه حقوق برابری که به حکم انسانیت از آن برخوردارند و با دیدن این دسته از زنان فریاد برمی آورم که ای مردان دیر نمی بینم که کشته ها با قباهای کهنه تان بر باد خواهد رفت چون زنهایتان دیگر مترسک نیستند.و این چنین است که خیلی زود خستگی را از خود دور می کنم .برپا می خیزم و برای اثبات بودنم به عنوان یک انسان گام بر می دارم
نظرات شما عزیزان:
حامد
ساعت0:01---18 خرداد 1391
مطلب زیباتونو خوندمپاسخ:
بله باهاتون کاملا موافقم همه بد نیستن
|